لوکس و متفاوت
rss اضافه به علاقه مندی ها صفحه خانگی کنید ذخیره صفحه تماس با من بایگانی مطالب صفحه اول
درباره خودم
به وبلاگ لوکس خوش امدید.



موضوعات مطالب
پرستاری
پزشکی
علمی
جالب و خواندنی
حکــایــت
کودکان
آرشيو مطالب
دی 1392
شهريور 1391
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
آذر 1389
آبان 1389
نويسندگان وبلاگ
علی حسینی ده آبادی
پيوندهاي روزانه
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون
لينك دوستان
قیمت روز طلا,سکه,ارز در بازار ایران
دیکشنری آنلاین
کانون ادبیات ایران
خبرگزاری کتاب ایران
یک پزشک
دانلود کتابهای صوتی
سایت چراغهای رابطه
کنجکاو
زیبا شو دات کام
ترین ها و رکوردهای جهانی
آموزش بهداشت و ارتقاء سلامت ایران
مرجع دانلود کتابهای پزشکی و پیراپزشکی
سازمان نظام پزشکی شهرستان میبد
سازمان نظام پرستاری
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه





[ قالب رايگان ]
دیگر امكانات وبلاگ
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل
معرفی وبلاگ به دوستان
نام شما :
ايميل شما :
نام دوست شما:
ايميل دوست شما:

Powered by Night-Skin
تعداد بازديدها :
طراح قالب

طراح قالب : اسحاق مافي

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 122
بازدید کل : 81679
تعداد مطالب : 223
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


معرفي صفحه به دوست

نام شما :

ايميل شما :

ايميل دوست شما :

powered bye:
ParseCoders.com

تماس با من
داستانهائی از بحارالانوار

شخصى در محضر امام زين العابدين عليه السلام عرض كرد:

- الهى ! مرا به هيچ كدام از مخلوقاتت محتاج منما!

امام عليه السلام فرمود: هرگز چنين دعايى مكن ! زيرا كسى نيست كه محتاج ديگرى نباشد و همه به يكديگر نيازمندند.

بلكه هميشه هنگام دعا بگو:

- خداوندا! مرا به افراد پست فطرت و بد نيازمند مساز!  بحارالانوار جلد 78 صفحه 135

************************************************************

امام زين العابدين عليه السلام به فرزندش (امام محمد باقر عليه السلام ) فرمود:

- فرزندم ! با پنج كس همنشينى و رفاقت مكن !

- از همنشينى با ((دروغگو)) پرهيز كن ؛ زيرا او مطالب را برخلاف واقع نشان مى دهد. دور را نزديك و نزديك را به تو دور جلوه مى دهد.

- از همنشينى با ((گناهكار و لاابالى )) بپرهيز؛ زيرا او تو را به بهاى يك لقمه يا كمتر از آن (مثلا به يك وعده لقمه ) مى فروشد.

- از همنشينى با ((بخيل )) پرهيز نما؛ كه او از كمك مالى به تو آن گاه كه بسيار به او نيازمندى ، مضايقه مى كند. (در نيازمندترين وقتها، تو را يارى نمى كند.)

- از همنشينى با ((احمق )) (كم عقل ) اجتناب كن ؛ زيرا او مى خواهد به تو سودى برساند ولى (بواسطه حماقتش ) به تو زيان مى رساند.

- از همنشينى با((قاطع رحم )) (كسى كه رشته خويشاوندى را مى برد) بپرهيز؛ كه او در سه جاى قرآن ( سوره هاى محمد، آيه 2 و رعد، آيه 25 و بقره ، آيه 27 ) مورد لعن و نفرين قرار گرفته است .  بحارالانوار جلد 74 صفحه 196 و 208 و بحارالانوار جلد 78 صفحه 137 با تفاوت مختصر.

 ************************************************************

روزى امام باقر عليه السلام محضر پدر بزرگوارش امام زين العابدين عليه السلام مشرف شد و احساس كرد كه حضرت در عبادت كردن به جايى رسيده كه هيچ كس به آن مرحله نرسيده است . صورتش از شب زنده دارى زرد شده و چشمهايش از گريه سرخ گرديده و پيشانى اش پينه بسته و دو ساق پاى او از كثرت ايستادن در نماز ورم كرده است . حضرت باقر عليه السلام مى فرمايد: چون پدرم را در اين حال ديدم ديگر نتوانستم خوددارى كنم و به گريه افتادم . پدرم در آن وقت به فكر فرو رفته بود. پس از لحظاتى از ورود من آگاه گشت . ديد كه من گريه مى كنم . روى به من كرد و فرمود: فرزندم ! يكى از نوشته ها كه عبادت اميرالمؤ منين عليه السلام در آن نوشته شده بياور. من نوشته را تقديم كردم . كمى از آن خواندند، سپس با حالتى افسرده و ناراحت نوشته را بر زمين گذاشت و فرمود: چه كسى مى تواند مانند على بن ابى طالب عليه السلام عبادت كند.  بحارالانوار جلد 46 صفحه 74

 ************************************************************

امام سجاد عليه السلام كنيزى داشت . روزى آب روى دست امام مى ريخت تا آن حضرت آماده نماز گردد. اتفاقا خسته شد و ظرف آب از دستش افتاد و بر سر امام آسيب رساند. حضرت سر بلند كرده و به سوى كنيز متوجه شد. كنيز گفت :

- ((و الكاظمين الغيظ.))

حضرت فرمود: من خشم خود را فرو بردم .

كنيز گفت : ((و العافين عن الناس )).

امام عليه السلام فرمود: خداوند تو را عفو كند. (يعنى من از تو گذشت كردم ).

كنيز گفت : ((و الله يحب المحسنين )).( آل عمران ، آيه 33. ترجمه : آنان خشم فرو نشانند، از بدى مردم درگذرند و خداوند دوستار نيكوكاران است .)

امام عليه السلام فرمود: برو كه در راه خداوند، عزيز و بزرگ و آزادى.  بحارالانوار جلد 46 صفحه 68 - جلد 71، صفحه 398 و 413 و جلد 80، صفحه 329.

 ************************************************************

محمد پسر منكدر، يكى از دانشمندان اهل سنت مى گويد:

روزى در وقت شدت گرماى هوا به بيرون از مدينه رفته بودم . ديدم امام باقر عليه السلام با اندام توانمند و فربه خود به دو تن از غلامانش تكيه كرده و مشغول كشاورزى است . با خود گفتم :

پيرمردى از بزرگان قريش در اين وقت در هواى گرم در طلب مال دنياست ! تصميم گرفتم او را موعظه كنم . نزديك رفته ، سلام كردم و گفتم :

آيا سزاوار است مرد شريفى مثل شما در اين هواى گرم با اندام سنگين در پى دنياطلبى باشد؟ اگر در اين موقع و در چنين حال مرگت فرا رسيد، چه خواهى كرد؟

حضرت دستهايش را از دوش غلامها برداشت و روى پا ايستاد و فرمود: - به خدا سوگند! اگر در اين حال بميرم ، در حال فرمانبردارى و طاعت خداوند جان سپرده ام . تو خيال مى كنى عبادت فقط نماز و ذكر و دعا است ؟ تاءمين مخارج زندگى از راه حلال خود نوعى عبادت است . زيرا من مى خواهم با كار و كوشش ، خود را از تو و ديگران بى نياز سازم (كه تلاش و كوششم براى دنياپرستى نيست .) آرى ! فقط آن گاه از فرا رسيدن مرگ بترسم كه در حال انجام دادن گناه باشم و در حالت نافرمانى خدا از دنيا بروم . خداوند ما را موظف كرده بار دوش ديگران نباشم و اگر كار نكنيم ، دست نياز بسوى تو و امثال تو دراز خواهيم كرد.

محمد بن مكندر عرض كرد: خدايت رحمت كند! من مى خواستم شما را موعظه كنم ، شما مرا موعظه كرديد.  بحارالانوار جلد 46 صفحه 287.

 ************************************************************

هشام پسر سالم مى گويد:

خدمت هشام پسر سالم كه از شاگردان بزرگ مكتب امام صادق عليه السلام بود رسيدم . از او پرسيدم كه اگر كسى از من سوال كرد؛ چگونه خدايت را شناختى ؟ به او چطور جواب بدهم ؟

هشام گفت :

- اگر كسى از من بپرسد خدايت را چگونه شناختى ؟ در پاسخ مى گويم :

((من خداوند را به واسطه وجود خودم شناختم . او نزديك ترين چيزها به من است . چون مى بينم اندام من داراى تشكيلاتى است كه اجزاى گوناگون آن با نظم خاص در جاى خود قرار گرفته است . تركيب اين اجزا با كمال دقت انجام گرفته و داراى آفرينش دقيقى است و انواع نقاشيها بدون كم و زياد در آن وجود دارد. مى بينم كه براى من حواس گوناگون و اعضاى مختلف از قبيل چشم ، گوش ، قوه شامه ، ذائقه و لامسه آفريده شده و هر كدام به تنهايى وظيفه خويش را انجام مى دهد.

در اينجا هر انسان عاقل ، عقلا محال مى داند كه تركيب منظم بدن ناظم و نقشه دقيق بدون نقاش بوجود آيد. از اين راه فهميدم كه نظام وجود و نقشهاى بدنم بدون ناظم و طراح باهوش نبوده و نيازمند به آفريدگار مى باشد...)).  بحارالانوار جلد 3صفحه 49.

 ************************************************************

حضرت امام باقر عليه السلام وارد مسجد الحرام شد. گروهى از قريش كه آنجا بودند، چون آن حضرت را ديدند پرسيدند: اين شخص ‍ كيست ؟

گفتند: پيشواى عراقيها (شيعيان ) است .

يكى از آنان گفت : خوب است كسى را بفرستيم تا از ايشان سؤ الى بكند. سپس جوانى از آنان خدمت امام عليه السلام آمد و پرسيد:

- آقا! كدام گناه از همه بزرگتر است ؟

امام عليه السلام فرمود: شرابخوارى .

جوان برگشت و پاسخ حضرت را به رفقاى خود گزارش داد. بار ديگر او را فرستادند. جوان همين سوال را تكرار كرد. حضرت فرمود: مگر به تو نگفتم شرابخوارى ! زيرا شراب ، شرابخوار را به زنا، دزدى و آدم كشى وادار مى كند و باعث شرك و كفر به خدا مى گردد. شرابخوار كارهايى را انجام مى دهد كه از همه گناهان بزرگتر است بحارالانوار جلد 46صفحه 458.

 ************************************************************

امام صادق عليه السلام فرمود:

دوست ندارم جوانى از شما را ببينم مگر آنكه روز او به يكى از دو حالت آغاز گردد. يا عالم باشد يا متعلم و دانشجو. اگر نه عالم باشد و نه متعلم ، در انجام وظيفه كوتاهى كرده و كوتاهى در انجام وظيفه تضييع جوانى است و تضييع جوانى گناه است و سوگند به خداى محمد صلى الله عليه و آله جايگاه گناهكار در آتش خواهد بود.  بحارالانوار جلد 1صفحه 55.

 ************************************************************

عبد الله ديصانى كه منكر خدا بود خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و عرض كرد: مرا به پروردگارم راهنمايى كن .

امام عليه السلام فرمود: نامت چيست ؟

ديصانى بدون آنكه اسمش را بگويد برخاست و بيرون رفت .

دوستانش گفتند:

چرا نامت را نگفتى ؟

عبدالله گفت :

- اگر اسمم را مى گفتم كه عبدالله است ، حتما مى گفت آنكس كه تو عبدالله و بنده او هستى كيست ؟ و من محكوم مى شدم . به او گفتند: نزد امام عليه السلام برو و از وى بخواه تو را به خدا راهنمايى كند و از نامت نيز نپرسد.

عبدالله برگشت و گفت :

- مرا به آفريدگارم هدايت كن و نام مرا هم نپرس .

امام عليه السلام فرمود: بنشين . ناگهان پسر بچه اى وارد شد و در دستش ‍ تخم مرغى داشت كه با آن بازى مى كرد.

امام صادق عليه السلام به آن پسر بچه فرمود:

- تخم مرغ را به من بده پسرك تخم مرغ را به حضرت داد.

امام عليه السلام فرمود:

- اى ديصانى ! اين قلعه اى كه پوست ضخيم دور او را فرا گرفته است و زير آن پوست ضخيم ، پوست نازكى قرار دارد و زير آن پوست نازك ، طلاى روان و نقره روان (زرده - سفيدى ) مى باشد كه نه طلاى روان به آن نقره روان آميخته مى گردد. بدين حال است و كسى هم از درون آن خبرى نياورده و كسى نمى داند كه براى نر آفريده يا براى ماده . وقتى كه شكسته مى شود پرندگانى مانند طاووسهاى رنگارنگ به آن همه زيبايى و خوش خط و خال از آن بيرون مى آيد، آيا براى آن آفريننده نمى دانى ؟

ديصانى مدتى سر به زير انداخت . سپس سر برداشته و شهادت بر يكتايى خداوند و رسالت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله داده و گفت : شهادت مى دهم كه تويى رهبر و حجت خدا بر خلق او و اينك از عقيده اى كه داشتم ، توبه مى كنم .  بحارالانوار جلد 3صفحه 31-32 و 141. تلفيق از دو روايت 6-5.

 ************************************************************

شخصى محضر امام صادق عليه السلام آمد و درباره وجود خداوند پرسش ‍ نمود. حضرت فرمود: اى بنده خدا! تا بحال سوار كشتى شده اى ؟

گفت : آرى !

فرمود: آيا كشتى تو هيچ شكسته است بطوريكه گرفتار امواج خروشان دريا شوى و در آن نزديكى نه كشتى ديگرى باشد كه تو را نجات دهد و نه شناگر توانايى كه تو را برهاند و اميد نجاب به رويت كاملا بسته گردد؟

گفت : آرى ! چنين صحنه اى برايم پيش آمده است . فرمود: در آن لحظه خطرناك آيا دلت متوجه به چيز حقيقى شد كه بتواند تو را از آن ورطه هولناك نجات بخشد؟ گفت : بلى ! فرمود:

- همانا چيز حقيقت خداى قادر است و او آنجا كه نجات دهنده اى نيست ، تنها نجات دهنده به نظر مى آيد و پناه بى پناهان است .  بحارالانوار جلد 3صفحه 41 جلد 67 صفحه 137 و جلد 92 صفحه 232 و 24 با كمى تفاوت .

 ************************************************************

ابوحنيفه پيشواى فرقه حنفى مى گويد:

روزى به خانه امام صادق عليه السلام رفتم كه آن حضرت را ملاقات كنم .

اجازه ملاقات خواستم ، امام عليه السلام اجازه نداد.

در اين وقت عده اى از مردم كوفه آمدند. امام عليه السلام به آنها اجازه ملاقات داد. من هم با آنها داخل خانه شدم . چون به محضرش رسيدم ، گفتم :

- فرزند رسول خدا! بهتر است كسى را به كوفه بفرستيد تا مردم را از دشنام اصحاب حضرت محمد صلى الله عليه و آله باز داريد. من بيش از ده هزار نفر را مى دانم كه به ياران و اصحاب پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله دشنام مى دهند.

حضرت فرمود:

- مردم از من قبول نمى كنند. گفتم :

- چه كسى از شما نمى پذيرد، شما فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستيد.

امام عليه السلام فرمود:

- تو يكى از آنها هستى كه حرفهاى مرا نمى پذيرى . اكنون بدون اجازه داخل خانه من شدى و بدون اجازه من نشستى و بدون اجازه من شروع به سخن نمودى . سپس فرمود:

- شنيدم تو بر مبناى قياس فتوا مى دهى ؟  ( قياس آن است كه خداند حكمى را در موردى بيان كند و بدون درك حكمت آن ، در مورد دوم در آن مورد نيز جارى گردد )

گفتم : آرى !

حضرت فرمود:

- واى بر تو! نخستين كسى كه در مقابل فرمان خداوند به قياس گرفتار شد، شيطان بود. آن گاه كه خداوند به او دستور داد به آدم سجده كند.

گفت :

- من سجده نمى كنم . زيرا كه مرا از آتش آفريدى و آدم را از گل و آتش برتر است . بنابراين با قياس نمى توان حق را پيدا كرد. براى اينكه مطلب را خوب بفهمى از تو مى پرسم :

- اى ابوحنيفه ! به نظر شما كشتن كسى به ناحق مهمتر است يا زنا؟

گفتم : كشتن كسى به ناحق ، فرمود:

- پس چرا براى اثبات قتل ، خداوند دو شاهد قرار داده و در زنا چهار شاهد؟ آيا اين دو تا را به يكديگر مى توان قياس نمود؟

گفتم : نه ! فرمود: بول كثيف تر است يا منى ؟

گفتم : بول .

فرمود: پس چرا خداوند در بول دستور مى دهد وضو بگيريد و در منى غسل كنيد؟ آيا اين دو را مى توان به يكديگر قياس كرد؟

گفتم : نه !

فرمود: آيا نماز مهمتر است يا روزه ؟

گفتم : نماز.

فرمود: پس چرا بر زن حائض قضاى روزه واجب است ولى قضاى نماز واجب نيست ؟ آيا اينها را به يكديگر مى توان قياس نمود؟

گفتم : نه !

فرمود: آيا زن ضعيف تر است يا مرد؟

گفتم : زن .

فرمود: پس چرا خداوند در ارث براى مرد دو سهم قرار داده و براى زن يك سهم ؟ آيا اين حكم با قياس درست مى شود؟

گفتم : نه !

فرمود: چرا خداوند دستور داده است كه اگر كسى ده درهم دزدى كند بايد دست او قطع شود ولى اگر كسى دست كسى را قطع كند، ديه آن پانصد درهم است ؟ آيا اين حكم با قياس سازگار است ؟

گفتم : نه !

فرمود: شنيده ام در تفسير اين آيه كه خداوند مى فرمايد:

- ((ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم )) ، يعنى روز قيامت درباره نعمتها از شما پرسيده خواهد شد. گفته ايد منظور از نعمتها، غذاهاى لذيذ و آبهاى خنك در تابستان مى خورند، مى باشد.

گفتم : آرى ! من اينطور معنى كرده ام .

فرمود: اگر كسى تو را دعوت كند و غذاى لذيذ و گوارا در اختيار تو بگذارد، پس از آن بر تو منت گذارد، درباره چنين آدمى چگونه قضاوت مى كنى ؟

گفتم : مى گويم آدم بخيلى است .

فرمود: آيا خداوند بخيل است (در روز قيامت راجع به غذاها و آبهايى كه به ما داده ، مورد سوال قرار دهد؟).

گفتم : پس مقصود از نعمتهايى كه خداوند مى فرمايد انسان درباره آن مورد سؤ ال قرار مى گيرد چيست ؟

فرمود: مقصود نعمت دوستى و محبت ما خاندان پيامبر است . داستانهاى بحارالانوار جلد دوم

 ************************************************************

شعيب عقر قوفى مى گويد:

... من با يعقوب (اهل مغرب ) كه براى زيارت به مكه آمده بود، محضر امام كاظم عليه السلام رسيديم . امام نگاهش كه به يعقوب افتاد، فرمود:

- اى يعقوب ! تو ديروز به اينجا وارد شدى و ميان تو و برادرت اسحاق در فلان محل درگيرى پيش آمد و كار به جايى رسيد كه همديگر را دشنام داديد. شما نبايد مرتكب كار زشت و قبيحى شويد. فحش دادن و ناسزا گفتن به برادران دينى ، از آيين ما و پدران و نياكان ما بدور است و ما به هيچ يك از شيعيان خود اجازه نمى دهيم كه چنين رفتارى را داشته باشند. از خداى يگانه بپرهيز و تقوا داشته باش . اى يعقوب ! به زودى مرگ بين تو و برادرت (به خاطر قطع رحم )، جدايى خواهد افكند.

برادرت اسحاق در همين سفر پيش از آنكه به نزد خانواده خود برگردد خواهد مرد و تو نيز از رفتارت پشيمان خواهى شد.

شما قطع رحم كرديد و نسبت به يكديگر قهر هستيد، بدين جهت خداوند عمر شما را كوتاه نمود.

يعقوب گفت : فدايت شوم ! اجل من كى خواهد رسيد؟

امام فرمود: اجل تو نيز رسيده بود ولى چون تو در فلان منزل به عمه ات خدمت كردى و بواسطه هديه او را خوشحال نمودى ، بخاطر اين صله رحم خداوند بيست سال بر عمر تو افزود.

شعيب مى گويد: پس از مدتى يعقوب را در مكه ديدم . احوالش را پرسيدم . او گفت :

- برادرم ، همانطور كه امام عليه السلام گفته بود، پيش از آنكه به خانه خود برسد وفات يافت و در همين راه به خاك سپرده شد.  بحارالانوار جلد 48صفحه 46.

 ************************************************************

روزى هارون الرشيد (خليفه مقتدر عباسى ) به امام كاظم عليه السلام گفت :

- چرا اجازه مى دهيد مردم شما را به پيغمبر صلى الله عليه و آله نسبت بدهند؟ به شما بگويند فرزندان پيغمبر، با اينكه فرزندان على عليه السلام هستيد، نه فرزندان پيغمبر؟ البته مسلم است شخص را به پدرش نسبت مى دهند و مادر به منزله ظرف است و نسل را پدر توليد مى كند نه مادر.

امام كاظم عليه السلام در پاسخ فرمود: خليفه ! اگر پيامبر صلى الله عليه و آله زنده شود و دختر تو را خواستگارى كند، به او مى دهى ؟

گفت : سبحان الله ! چرا ندهم ؟ البته كه مى دهم و بدينوسيله بر عرب و عجم افتخار مى كنم .

امام عليه السلام فرمود: پيغمبر هرگز از من خواستگارى نمى كند و من نيز دخترم را به او تجويز نمى كنم .

هارون گفت : چرا؟

امام عليه السلام فرمود: چون پيامبر صلى الله عليه و آله پدر بزرگ من است .

هارون گفت :

- احسنت ! آفرين ! پس چگونه خود را فرزند پيغمبر صلى الله عليه و آله مى دانيد با اينكه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرزند پسرى نداشت ؟ و نسل از پسر است نه از دختر.

شما فرزند دختر هستيد كه فرزند دختر نسل به شمار نمى رود.

امام عليه السلام فرمود:

- تو را به حق قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و كسى كه در آن مدفون است سوگند، مرا از پاسخ اين سؤ ال معذور بدار.

هارون گفت :

- غير ممكن است . بايد بر گفتار خود دليل بياورى و اثبات كنى كه شما فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله هستيد. تا از قرآن دليل بيان نكنيد، عذرتان پذيرفته نيست و شما به همه علوم قرآن آشناييد.

امام عليه السلام فرمود: حاضرى پاسخ اين پرسش تو را بدهم ؟

هارون گفت : بگو.  امام عليه السلام فرمود: ((بسم الله الرحمن الرحيم ؛ و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و كذلك نجزى المحسنين و زكريا و يحيى و عيسى )) . و از فرزندان او (ابراهيم ) داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و اين چنين نيكوارن را پاداش مى دهيم (همچنين زكريا و عيسی) آن گاه امام عليه السلام پرسيد: پدر عيسى كيست ؟

هارون گفت : عيسى پدر نداشت .

امام عليه السلام فرمود: در اين آيه خداوند از طرف مادر عيسى ، مريم ، كه فاطمه زياد با حضرت ابراهيم دارد، در عين حال عيسى را از فرزندان ابراهيم شمرده است . همچنين ما نيز از طرف مادرمان ، فاطمه ، فرزند پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله هستيم .  بحارالانوار جلد 48صفحه 127 و جلد 96 صفحه 240.

متاءسفانه هنوز هم اين طرز تفكر غلط در بعضى مردم و در فرهنگ برخى جوامع حكم فرماست و نسل پيغمبر صلى الله عليه و آله را منحصر در نسل پسرى مى دانند! و سلسله نسل دخترى را نسل رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نمى دانند و منشاء اصلى موضوع آن بوده است كه مادر را در توليد فرزند سهيم نمى دانستند. در صورتى كه اين تفكر نادرست از نظر حديث و علم روز و همچنين از لحاظ قضاوت عرف مردود است زيرا كه پدر و مادر در توليد نسل سهيم هستند. فرزندان دختر و پسر از لحاظ نسل بودن يكسانند، بنابراين كسانى كه نسبتشان از جانب مادر، حتى مادران بزرگ به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى رسند همگى از فرزندان آن حضرت بوده و با نسل پسرى فرقى ندارند و مسئله خمس كه يك قانون الهى است مورد توجه فقهاى اسلام بوده ودر جاى خود در پيرامون آن بحث و گفتگو شده است . به طورى كه بعضى از بزرگان فقها معتقدند، نسل دخترى نيز همانند نسل پسرى ، مى توانند از خمس (سهم سادات ) استفاده كنند.

 ************************************************************

هارون الرشيد از جادوگرى خواست كه در مجلس كارى كند كه حضرت موسى بن جعفر عليه السلام از عهده اش بر نيامده و در ميان مردم شرمنده و سرافكنده گردد. جادوگر پذيرفت .

هنگامى كه سفره انداخته شد، جادوگر حيله اى بكار برد كه هر وقت امام موسى بن جعفر عليه السلام مى خواست نانى بردارد، نان از جلو حضرت مى پريد.

هارون بخاطر اينكه خواسته ناپاكش تاءمين شده بود سخت خوشحال بوده و به شدت مى خنديد.

حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سربرداشت . نگاهى به عكس شيرى كه در پرده نقش شده بود نمود و فرمود:

- اى شير خدا! اين دشمن خدا را بگير. ناگهان همان شكل به شكل شيرى بسيار بزرگ درآمده ، جست و جادوگر را پاره پاره كرد.

هارون و خدمتگزارانش از مشاهده اين قضيه مهم ، از ترس بيهوش شدند. پس از آنكه به هوش آمدند. هارون به امام عليه السلام گفت :

- خواهش مى كنم از اين شير بخواه كه پيكر آن مرد را به صورت اول برگرداند. امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمود:

- اگر عصاى موسى آنچه را كه از ريسمانها و عصاهاى جادوگران بلعيده بود، برمى گرداند، اين عكس شير هم آن مرد را بر مى گرداند.  بحارالانوار جلد 48صفحه 41.

 ************************************************************

على بن يقطين از بزرگان صحابه و مورد توجه امام موسى بن جعفر عليه السلام و وزير مقتدر هارون الرشيد بود. روزى ابراهيم جمال (ساربان ) خواست به حضور وى برسد. على بن يقطين اجازه نداد. در همان سال على بن يقطين براى زيارت خانه خدا به سوى مكه حركت كرد و خواست در مدينه خدمت موسى بن جعفر عليه السلام برسد. حضرت روز اول به او اجازه ملاقات نداد. روز دوم محضر امام عليه السلام رسيد. عرض كرد:

آقا! تقصير من چيست كه اجازه ديدار نمى دهى ؟

حضرت فرمود:

- به تو اجازه ملاقات ندادم ، به خاطر اينكه تو برادرت ابراهيم جمال را كه به درگاه تو آمده و تو به عنوان اينكه او ساربان و تو وزير هستى اجازه ملاقات ندادى . خداوند حج تو را قبول نمى كند مگر اينكه ابراهيم را از خود، راضى كنى .

مى گويد عرض كردم :

- مولاى من ! ابراهيم را چگونه ملاقات كنم در حاليكه من در مدينه ام و او در كوفه است . امام عليه السلام فرمود:

- هنگامى كه شب فرا رسيد، تنها به قبرستان بقيع برو، بدون اينكه كسى از غلامان و اطرافيان بفهمد. در آنجا شترى زين كرده و آماده خواهى ديد. سوار بر آن مى شوى و تو را به كوفه مى رساند.

على بن يقطين به قبرستان بقيع رفت . سوار بر آن شتر شد. طولى نكشيد در كوفه مقابل در خانه ابراهيم پياده شد. درب خانه را كوبيده و گفت :

- من على بن يقطين هستم .

ابراهيم از درون خانه صدا زد: على بن يقطين ، وزير هارون ، در خانه من چه كار دارد؟

على گفت : مشكل مهمى دارم .

ابراهيم در را باز نمى كرد. او را قسم داد در را باز كند. همين كه در باز شد، داخل اتاق شد. به التماس افتاد و گفت :

- ابراهيم ! مولايم امام موسى بن جعفر مرا نمى پذيرد، مگر اينكه تو از تقصير من بگذرى و مرا ببخشى .

ابراهيم گفت : خدا تو را ببخشد.

وزير به اين رضايت قانع نشد. صورت بر زمين گذاشت . ابراهيم را قسم داد تا قدم روى صورت او بگذارد؛ ولى ابراهيم به اين عمل حاضر نشد. مرتبه دوم او را قسم داد. وى قبول نمود، پا به صورت وزير گذاشت . در آن لحظه اى كه ابراهيم پاى خود را روى صورت على بن يقطين گذاشته بود، على مى گفت :

- ((اللهم اءشهد)) . خدايا! شاهد باش .

سپس از منزل بيرون آمد. سوار بر شتر شد و در همان شب ، شتر را بر در خانه امام در مدينه خواباند و اجازه خواست وارد شود. امام اين دفعه اجازه داد و او را پذيرفت.  بحارالانوار جلد 48صفحه 85.

 ************************************************************

پسر سلطان سنجر (پادشاه ايران ) يا پسر يكى از وزيرانش به تب شديد مبتلا شد. پزشكان نظر دادند كه بايد به تفريح رفته ، خود را به شكار مشغول نمايد. از آن وقت كارش اين بود كه هر روز با بعضى از نوكران و خدمتكارانش به گردش و شكار برود. در يكى از روزها با بعضى از نوكران و خدمتكارانش به گردش و شكار برود. در يكى از روزها آهويى از مقابلش ‍ گذشت . او با اسب آهو را به سرعت دنبال مى كرد. حيوان به بارگاه حضرت امام رضا عليه السلام پناه برد. شاهزاده نيز خود را به آن پناهگاه با عظمت امام عليه السلام رسانيد. دستور داد آهو را شكار كنند. ولى سپاهيانش ‍ جراءت نكردند به اين كار اقدام نمايند و از اين پيشامد سخت در تعجب بودند. سپس به نوكران و خدمتكاران دستور داد از اسب پياده شوند.

خودش نيز پياده شد. با پاى برهنه و با كمال ادب به سوى مرقد شريف امام عليه السلام قدم برداشت و خود را روى قبر حضرت انداخت و با ناله و گريه رو به درگاه خداوند نموده و شفاى مريضى خويش را از امام عليه السلام خواست و همان لحظه دعايش مستجاب شد و شفا يافت . همه اطرافيان خوشحال شدند و اين مژده را به سلطان رساندند كه فرزندش به بركت قبر امام رضا عليه السلام شفا يافته و گفتند:

- شاهزاده در كنار قبر امام عليه السلام بماند و برنگردد تا بناها و كارگران بيايند بر روى قبر امام بارگاهى بسازند و در آنجا شهرى زيبا شود و يادگارى از او بماند.

پادشاه از شنيدن اين مژده شاد گشت و سجده شكر به جاى آورد. فورا معماران و بناها را فرستاد و روى قبر مبارك آن حضرت گنبد و بارگاهى ساختند و اطراف شهر را ديواركشى كردند. داستانهاى بحارالانوار جلد دوم

 ************************************************************

امام رضا عليه السلام مى فرمايد:

اگر دوست دارى كه نعمت بر تو هميشگى باشد، جوانمردى تو كامل گردد و زندگيت رونق يابد، بردگان و افراد پست را در كار خود شريك مساز؛ زيرا اگر امانتى در اختيار آنان بگذارى بر تو خيانت مى كنند. اگر از مطلبى براى تو صحبت كنند به تو دروغ گويند و اگر گرفتار مشكلات و درمانده شوى تو را تنها گذارده و خوار كنند. چه مشكلى دارى از اينكه با افراد عاقل رفيق و هم صحبت شوى . چنانچه كرم و بزرگوارى او را نپسندى ، لااقل از عقل و خرد او بهره مند شوى . از بد اخلاقى دورى كن و مصاحبت با افراد كريم و بزرگوار را هيچ وقت از دست مده . اگر عقل و خرد او مورد پسندت نباشد، مى توانى در پرتو عقل خود، از بزرگوارى او سودمند شوى و تا مى توانى از آدم احمق و پست بگريز.  بحارالانوار جلد 74صفحه 187.

 ************************************************************

امام جواد عليه السلام نخستين امامى است كه در خردسالى (تقريبا در هشت سالگى ) به منصب امامت رسيد.

در عين حال ، چون علمشان از جانب خداوند بود بر تمام اهل فضل از لحاظ علم و دانش برترى داشت .

مخالفين آن حضرت مناظرات و گفتگوهايى با آن بزرگوار انجام مى دادند و گاهى سؤ الات مشكلى مطرح مى نمودند تا به خيال باطل خودشان او را در صحنه مبارزه علمى شكست دهند. بعضى از آنها هيجان انگيز و پر سر و صدا بوده ، از جمله مناظره يحيى بن اكثم قاضى القضات كشورهاى اسلامى است .

بنا به دستور ماءمون خليفه عباسى مجلس مناظره اى تشكيل يافت . امام جواد عليه السلام حاضر شد و يحيى بن اكثم نيز آمد و در مقابل امام نشست .

يحيى بن اكثم به خليفه نگريست و گفت :

- اجازه مى دهى از ابو جعفر (امام جواد عليه السلام ) پرسشى بكنم ؟

ماءمون گفت : از خود آن جناب اجازه بگير.

يحيى از امام اجازه خواست .

امام عليه السلام فرمود: هر چه مى خواهى سؤ ال كن .

يحيى گفت : چه مى فرماييد درباره شخصى كه در حال احرام حيوانى را شكار كرده است ؟

امام جواد عليه السلام فرمود: اين شكار را در خارج حرم كشته است يا در داخل حرم ؟

آيا آگاه به حكم حرمت شكار در حال احرام بوده يا ناآگاه ؟

عمدا شكار كرده يا از روى خطا؟ آن شخص آزاد بوده يا بنده ؟

صغير بوده يا كبير؟

اولين بار شكار كرده يا چندمين بار اوست ؟

شكار او از پرندگان بود يا غير پرنده ؟

از حيوان كوچك بوده يا بزرگ ؟

باز هم مى خواهد چنين عملى را انجام دهد يا پشيمان است ؟

شكار او در شب بوده يا در روز؟

در احرام حج بوده يا در احرام عمره ؟

يحيى بن اكثم از اين همه آگاهى متحير ماند و آثار عجز و ناتوانى در سيمايش آشكار گرديد و زبانش بند آمد طورى كه حاضران مجلس ضعف و درماندگى او را در مقابل امام عليه السلام به خوبى فهميدند.

بعد از اين پيروزى ، ماءمون گفت : خدا را سپاسگزارم كه هر آنچه در نظرم بود همان شد.

آن گاه رو به خويشاوندان خود كرد و گفت : حال آنچه را كه قبول نداشتيد پذيرفتيد؟ (چون آنان مى گفتند امام جواد عليه السلام به امامت لايق نيست ).

پس از صحبت هايى كه در مجلس به ميان آمد مردم پراكنده شدند. تنها گروهى از نزديكان خليفه مانده بودند. ماءمون به امام عليه السلام عرض ‍ كرد:

- فدايت شوم ! اگر صلاح بدانيد احكام مسائلى را كه در مورد كشتن شكار در حال احرام مطرح شد را بيان كنيد تا بهره مند شويم .

امام جواد عليه السلام فرمود: آرى ! اگر شخص محرم در حل (بيرون از حرم ) شكار كند و شكار او از پرندگان بزرگ باشد، بايد به عنوان كفاره يك گوسفند بدهد و اگر در داخل حرم بكشد، كفاره اش دو برابر است (دو گوسفند). اگر جوجه اى را خارج از حرم بكشد، كفاره اش بره اى است كه تازه از شير گرفته شده باشد. اگر در داخل حرم بكشد، بايد علاوه بر آن بره ، بهاى جوجه را هم بپردازد. اگر شكار از حيوانات صحرايى باشد چنانچه گورخر باشد كفاره اش يك گاو است و اگر يك شتر مرغ باشد بايد يك شتر كفاره بدهد. اگر هر كدام از اينها را در داخل حرم بكشد، كفاره اش دو برابر مى شود. اگر شخص محرم عملى انجام دهد كه قربانى بر او واجب گردد، چنانچه در احرام عمره باشد، بايد آن را در مكه قربانى كند و اگر در احرام حج باشد، بايد قربانى را در منى ذبح كند و كفاره شكار بر عالم و جاهل يكسان است . منتها در صورت عمد (علاوه بر وجوب كفاره ) معصيت نيز كرده است ؛ اما در صورت خطا گناه ندارد. كفاره شخص آزاد بر عهده خود اوست ، اما كفاره برده را بايد صاحبش بدهد. بر صغير كفاره نيست ولى بر كبير كفاره واجب است . آن كس كه از عملش پشيمان است ، گناهش در آخرت بخشيده مى شود؛ ولى كسى كه پشيمان نيست عذاب خواهد ديد.

ماءمون گفت : آفرين بر تو اى ابا جعفر! خدا خيرت بدهد. اگر صلاح مى دانى شما نيز از يحيى بن اكثم بپرس ، همچنان كه او از شما پرسيد. در اين هنگام امام عليه السلام به يحيى فرمود: بپرسم ؟

يحيى پاسخ داد: فدايت شوم ! اختيار با شماست . اگر دانستم جواب مى دهم و اگر نه ، از شما استفاده مى كنم .

امام عليه السلام فرمود: به من بگو! در مورد مردى كه در اول صبح به زنى نگاه كرد در حالى كه نگاهش به آن زن حرام بود و آفتاب كه بالا آمد زن بر او حلال گشت هنگام ظهر باز بر او حرام شد و چون وقت عصر فرا رسيد بر او حلال گرديد و موقع غروب آفتاب باز بر او حرام شد و در وقت عشاء حلال شد و در نصف شب بر وى حلال گرديد و در طلوع فجر بر او حلال گشت اين چگونه زنى است و به چه دليل بر آن مرد گاهى حلال و گاهى حرام مى شود؟

يحيى گفت : به خدا سوگند! پاسخ اين سؤ ال را نمى دانم و نمى دانم به چه دليل حلال و حرام مى شود. اگر صلاح مى دانيد خوب جواب آن را بيان فرماييد تا بهره مند شويم .

امام عليه السلام فرمود: اين زن كنيز مردى بوده است . در صبحگاهان مرد بيگانه اى به او نگاه كرد، نگاهش حرام بود و چون آفتاب بالا آمد كنيز را از صاحبش خريد و بر او حلال شد و هنگام ظهر او را آزاد كرد بر وى حرام گرديد و موقع عصر با او ازدواج نمود بر او حلال شد و در هنگام غروب او را ظهار ( ظهار: آن است كه مردى به زن خود گويد: پشت تو براى من مانند پشت مادرم ، خواهرم يا دخترم است و در اين صورت همسرش حرام مى شود بايد كفاره ظهار را بدهد و دوباره بر او حلال گردد و ظهار در دوران جاهليت نوعى طلاق به شمار مى رفت و سبب حرمت ابدى مى گشت ؛ ولى اسلام حكم آن را تغيير داد و تنها سبب حرمت و كفاره گرديد ) نمود بر او حرام گرديد و در وقت عشاء كفاره ظهارش را داد بر او حلال شد و در نيمه شب او را طلاق داد بر او حرام گشت و در سپيده دم رجوع نمود، زن بر او حلال شد. بحارالانوار جلد 50 صفحه 78 - 75.

 ************************************************************

متوكل (خليفه خون ريز عباسى ) از توجه مردم به امام هادى عليه السلام سخت نگران و در وحشت بود. بعضى مفسده جويان نيز به متوكل گزارش ‍ داده بودند كه در خانه امام هادى عليه السلام اسلحه ، نوشته ها و اشياء ديگر جمع آورى شده تا او عليه خليفه قيام كند.

متوكل بدون اطلاع گروهى از دژخيمان خود را به منزل آن حضرت فرستاد ماءموران به خانه امام هادى عليه السلام هجوم آوردند. ولى هر چه گشتند چيزى نيافتند آن گاه به سراغ امام رفتند و حضرت را در اتاقى تنها ديدند كه در به روى خود بسته و لباس پشمى بر تن دارد و روى شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است . امام را در آن حال دستگير كرده نزد متوكل بردند و به او گفتند كه ما در خانه اش چيزى نيافتيم و او را ديديم رو به قبله نشسته و قرآن مى خواند.

متوكل عباسى در صدر مجلس عيش نشسته بود. جام شرابى در دست داشت و ميگسارى مى كرد در اين حال امام عليه السلام وارد شد. چون امام عليه السلام را ديد عظمت و هيبت امام او را فراگرفت . بى اختيار حضرت را احترام نمود و ايشان را در كنار خود نشاند و جام شراب را به آن حضرت تعارف كرد.

امام عليه السلام فرمود: به خدا سوگند! هرگز گوشت و خون من با شراب آميخته نشده ، مرا از اين عمل معاف بدار.

متوكل ديگر اصرار نكرد سپس گفت :

پس شعرى بخوانيد و با خواندن اشعار محفل ما را رونق ببخشيد امام عليه السلام فرمود:

- من اهل شعر نيستم و شعر چندانى نمى دانم .

خليفه گفت :

- چاره اى نيست بايد بخوانى .

امام عليه السلام اشعارى خواند كه ترجمه آنها اين گونه است :

 باتوا على قلل الاجبال تحرسهم

 

غلب الرجال فلم تنفعهم القلل

 

واستتزلوا بعد عز من معاقلهم

 

و اسكنوا حفرا يا بئسما نزلوا

 

ناداهم سارخ من بعد دفنهم

 

اءين الاساور و التيجان و الحلل

 

اءين الوجوه التى كانت منعمة

 

من دونها تضرب الاستار و الكلل

 

فافصح القبر عنهم حين سائلهم

 

تلك الوجوه عليها الدور تنتقل

 

قد طال ما اءكللوا دهرا و قد شربوا

 

و اصبحوا اليوم الاكل قد اءكلوا

 

((زمامداران قدرتمند و خون ريز بر قله كوهساران بلند، شب را به روز مى آوردند در حاليكه مردان دلاور و نيرومند از آنان پاسدارى مى كردند. ولى قله هاى بلند نتوانست آنان را از خطر مرگ برهاند.

آنان پس از مدتها عزت و عظمت از قله آن كوههاى بلند به زير كشيده شدند و در گودالها (قبرها) جايشان دادند، چه منزل و آرامگاه ناپسندى و چه بد فرجامى !))

پس از آن كه آنان در گورها قرار گرفتند، فريادگرى بر آنان فرياد زد: چه شد آن دست بندهاى زينتى و كجا رفت آن تاجهاى سلطنتى و زيورهايى كه بر خود مى آويختند؟

كجاست آن چهره هاى نازپرورده كه همواره در حجله هاى مزين پس ‍ پرده هاى الوان به سر مى بردند؟

در اين هنگام قبرها به جاى آنان با زبان فصيح پاسخ دادند و گفتند: اكنون بر سر خوردن آن رخسارها كرمها مى جنگند.

آنان مدت زمانى در اين دنيا خوردند و آشاميدند؛ ولى اكنون آنان كه خورنده همه چيز بودند خود خوراك حشرات و كرمهاى گور شدند.سخنان امام عليه السلام چنان بر دل سخت تر از سنگ متوكل اثر بخشيد كه بى اختيار گريست به طورى كه اشك ديدگانش ريش وى را تر نمود!

حاضران مجلس نيز گريستند متوكل كاسه شراب را به زمين زد و مجلس ‍ عيش و نوش بهم خورد.

به دنبال آن چهار هزار دينار به امام عليه السلام تقديم كرد و امام عليه السلام را بااحترام به منزل خود بازگرداند.  بحارالانوارجلد 50 صفحه 211

 ************************************************************

حضرت عبدالعظيم عليه السلام مى گويد:

محضر آقاى خودم امام على النقى الهادى عليه السلام رسيدم . همين كه چشمش به من افتاد فرمود: خوش آمدى اى اباالقاسم ! تو به راستى دوست ما هستى . عرض كردم : فرزند رسول خدا! مى خواهم دين خود را بر شما عرضه كنم . چنانچه اين اعتقاد من مورد پسند شماست در آن ثابت قدم باشم تا بميرم . فرمود: بگو!

عرض كردم : من معتقدم كه خداى تبارك و تعالى يگانه است و مانند او چيزى نيست و از حد ابطال و تشبيه بيرون است (خارج از حد نفى خدا و تشبيه او به موجودات است ). جسم ، صورت ، عرض و جوهر نيست ؛ بلكه او پديد آورنده جسمها و صورتگر صورتها و آفريننده همه عرض و جوهر است و آفريدگار و مالك هر چيز است و معتقدم به اين كه محمد صلى الله عليه و آله بنده و پيامبر او و خاتم انبياء است و بعد از او پيغمبر تا روز قيامت نيست و شريعت او پايان همه شريعتهاست و پس از شريعت او شريعتى نيست و معتقدم كه امام ، جانشين و پيشواى بعد از او اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام است و پس از او امام حسن عليه السلام و بعد از او امام حسين عليه السلام و بعد على بن الحسين عليه السلام سپس ‍ محمد بن على عليه السلام پس از آن جعفر بن محمد عليه السلام بعد از آن موسى بن جعفر عليه السلام و بعد على بن موسى عليه السلام سپس محمد بن على عليه السلام و بعد شما اى سرور من امام مى باشيد.

آن گاه حضرت فرمود: پس از من فرزندم حسن است . چگونه خواهد بود حال مردم نسبت به جانشينى او؟

عرض كردم : مگر چطور مى شود سرورم ؟!

فرمود: به خاطر اينكه جانشين فرزندم ، ديده نخواهد شد و بردن نام مخصوص او (م ح م د) جايز نيست تا آن گاه كه ظهور كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد. عرض كردم : به امامت ايشان هم اقرار مى كنم و مى گويم دوست آنها دوست خدا و دشمن آنها دشمن خداست نيز مى گويم معراج حق است . سؤ ال در قبر حق است . بهشت و جهنم حق است . صراط حق است و ميزان حق است . روز قيامت خواهد آمد و شكى در آن نيست و خداوند مردگان را زنده مى كند اعتقاد دارم عملهاى واجب بعد از ولايت و دوستى شما، نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و امر بمعروف و نهى از منكر است .

امام هادى عليه السلام فرمود: اى اباالقاسم (كنيه حضرت عبدالعظيم )! به خدا سوگند، اين است همان دينى كه خداوند براى بندگانش پسنديده و بر اين اعتقاد پابرجا باش ! خداوند تو را بر گفتار استوار و محكم در دنيا و آخرت ثابت قدم بدارد.  بحارالانوار جلد 3 صفحه 268، جلد 36 صفحه 412 و جلد 69 صفحه 1.

 ************************************************************

ابو هاشم مى گويد:

امام حسن عسكرى عليه السلام روزه مى گرفت . وقت افطار آنچه غلامش ‍ براى او غذا مى آورد ما هم با آن حضرت از آن غذا مى خورديم و من با آن حضرت روزه مى گرفتم . در يكى از روزها ضعف بر من چيره شد. اتاق ديگر رفتم و روزه خود را با مقدارى نان خشك قندى شكستم  ( ظاهرا روزه وى مستحبى بوده ؛ لذا امام عليه السلام برايش آسان گرفتند ) سوگند به خدا! هيچ كس از اين جريان باخبر نبود. سپس به محضر امام حسن عسكرى عليه السلام آمدم و نشستم حضرت به غلام خود فرمود: غذايى به ابو هاشم بده بخورد او روزه نيست من لبخندى زدم فرمود: چرا مى خندى ؟ هرگاه خواستى نيرومند شوى گوشت بخور، نان خشك قندى قوت ندارد گفتم : خدا و پيامبرش و شما راست مى فرماييد (درود بر شما باد كه به اسرار آگاهيد). آن گاه غذا خوردم ....بحارالانوارجلد 2 صفحه 255

 ************************************************************

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله به اصحابش فرمود:

كدام يك از شما تمام عمرش را روزه مى دارد؟

سلمان فارسى عرض كرد: من ، يا رسول الله !

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: كدام يك از شما در تمام عمر شب زنده دار است ؟

سلمان : من ، يا رسول الله !

حضرت فرمود: كدام يك از شما هر شب قرآن را ختم مى كند؟

سلمان : من ، يا رسول الله !

در اين وقت يكى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله خشمگين گشته و گفت :

يا رسول الله ! سلمان خود يك مرد عجم (ايرانى ) است و مى خواهد به ما طايفه قريش فخر بفروشد. شما فرمودى كدام از شما همه عمرش را روزه مى دارد. گفت من ، با

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوع مطلب : <-PostCategory->
نوشته شده در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط علی حسینی ده آبادی | لينك ثابت |

عناوين آخرين مطالب ارسالي
» شکلات تلخ بخورید زیرا به سلامتی کمک می کند
» صابون های ضد باکتری !
» مردم دنیا بیش از حد نمک مصرف می کنند
» ورزش موثرترین دارو برای درمان و پیشگیری از انواع بیماری های مزمن است
» از صلوات های نذری تا وصیت نامه ای که تغییر کرد (خاتمی به روایت فرزند)
» خواص فوق العاده ماست
» معرفی 10 منبع جدید انرژی: از ضربان قلب تا روغن تمساح
» ۱۰ پیشرفت مهم پزشکی در سال ۲۰۱۳
» افزایش غیر طبیعی شیوع سرطان در ایران
» همه چیز درباره الماس
» مجردها یا متاهل‌ها؛ کدام خوشبخت‌ترند؟
» مصرف آب پرتقال طبیعی، چهره را زیبا می‌کند
» رنگ ها و نقش آنها در درمان بیماری ها
» اشعه الکترو مغناطیسی مانیتور عوارض سوء بر جنین خانم های باردار ندارد
» ۳ ماده خطرناک در لاک ناخن
» چه عواملی موجب قارچ ناخن می شود؟
» انگور، شیر زمینی که مادر است
» فقط برای این که دوست‌شان داریم
» لوسیون درخشانی مو
» انواع چای
» اعتدال راز استمرار ورزش
» برو دارمِ‌ت
» دندان های سفید
» فواید رابطه زناشویی
» یک روش لاغری جدید که به حرکت دادن ماهیچه‌های بدن نیازی ندارد!
» هشدار: اگر برای کودکان خود لوازم مدرسه میخرید، مراقب این مواد سمی باشید
» چرا مبتلایان به سینوزیت این‌قدر عطسه می‌کنند؟
» مصرف صحیح داروها - نگهداری صحیح داروها - توصیه های دارویی
» هندونه سرخ تابستان
» شلیل میوه لاغری و زیبایی
» کرفس، سلطان سبزی‌ها
» قلب و روح سالم، با ورزش منظم
» استرس باعث افزایش ریزش مو می شود
» روانشناسی رنگ ها
» نجات کودکان سرطانی با اهدای خون بند ناف
» حفاظت پوست در برابر نور آفتاب
» تازه های بیماری اوتیسم یا درخودماندگی
» کشف ارتباط مالاریا و ایمنی بدن بیماران
» حافظه ژنتیکی، میراث دار خاطرات نیاکان
» کاربرد واکسن سل در درمان دیابت
» ۳۴ سال بعد
» نمک حمام و مواد مخدر صنعتی
» میکرب ها در سرتا پای بدن ما!
» شیرینی بیشتر، حافظه کمتر
» سی امین سالگرد بعد از «ایدز»
» ماده مخدر نمک حمام (Bath Salts Drugs) چیست؟
» ماده مخدر روانگردان جدید صنعتی (آرامش )TranQuility کافئین با مخدر نمک حمام
» سكته قلبي به چه دليل اتفاق مي افتد؟
© 2008 luxe.blogfa.com
Powered By : Blogfa